معنی وغ بکاردن - جستجوی لغت در جدول جو
وغ بکاردن
لاغر شدن، کم توان شدن
ادامه...
لاغر شدن، کم توان شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ولغ بکاردن
به ناگاه فریاد زدن، داد زدن ناگهانی
ادامه...
به ناگاه فریاد زدن، داد زدن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
پوش بکاردن
ورم نمودن، متورم شدن بدن
ادامه...
ورم نمودن، متورم شدن بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جغ بیاردن
فشار آوردن
ادامه...
فشار آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چس بکاردن
چسبیدن، عمل ناقص تفنگ به هنگام شلیک
ادامه...
چسبیدن، عمل ناقص تفنگ به هنگام شلیک
فرهنگ گویش مازندرانی
غو هکاردن
رشد کردن زراعت رشد بی رویه
ادامه...
رشد کردن زراعت رشد بی رویه
فرهنگ گویش مازندرانی
ور بیاردن
چپ و راست زدن تفنگ در هدف گیری
ادامه...
چپ و راست زدن تفنگ در هدف گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
ور بخاردن
روبرو شدن، مقابل شدن، ناراحت شدن، برخوردن
ادامه...
روبرو شدن، مقابل شدن، ناراحت شدن، برخوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هخ بکاردن
صدای فرو ریختن چیزی
ادامه...
صدای فرو ریختن چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی
ول هکاردن
ول هکاردن
ادامه...
ول هکاردن
فرهنگ گویش مازندرانی